
بابافغانی
شمارهٔ ۲۹۷
۱
تا کی کسی بزهد و لب خشک خو کند
خضر رهی کجاست که می در سبو کند
۲
ای طالب بهشت، در میفروش گیر
کانجا دهند آنچه دلت آرزو کند
۳
آنکس که بر پیاله ی ما پشت دست زد
گو اینقدر بساز که ناخن فرو کند
۴
خرسند شو که هر که زبان سؤال بست
حاجت نماندش که دگر گفتگو کند
۵
بی نیت درست نمازش درست نیست
منکر اگر ز چشمه ی حیوان وضو کند
۶
منعم بصد امید نشاند درخت گل
غافل که فرصتش نگذارد که بو کند
۷
کار فغانی از مدد خلق به نشد
کار نکو خوشست که بخت نکو کند
نظرات