
بابافغانی
شمارهٔ ۲۹۸
۱
خوبان خراب نرگس مستانهٔ تواَند
خود را زیاد برده در افسانهٔ تواَند
۲
آنان که میبرند به حسن از پری گرو
رخساره برفروز که دیوانهٔ تواَند
۳
مستان که شستهاند لب از آب زندگی
در آرزوی ساغر و پیمانهٔ تواَند
۴
من خود چه ذرهام که هزار آفتابرو
هر روز تا به شب به در خانهٔ تواَند
۵
با خویش کردی اهل نظر آشنا ولی
چون نیک بنگری همه بیگانهٔ تواَند
۶
ای گنج حسن با تو چه دانهست کاینچنین
مرغان قدس طالب ویرانهٔ تواَند
۷
دل بر وفای همنفسان دورو مبند
آنان که خویشتر به تو بیگانهٔ تواَند
۸
حالا به مکر و حیله رقیب از تو کام یافت
بیبهره آن گروه که دیوانهٔ تواَند
۹
وصلش چو یافت نیست فغانی طمع ببر
بسیار کس در آرزوی دانهٔ تواَند
تصاویر و صوت

نظرات