بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۰۱

۱

هر مصور کان جمال و صورت موزون کشد

حیرتش گیرد که ناز و غمزه ی او چون کشد

۲

تشنهٔ وصلت ز دست ساقیان چشم و دل

کاسه‌های خون بیاد آن لب میگون کشد

۳

وقت آن مست محبت خوش که در بزم وصال

ساغر دردی ز یاران دگر افزون کشد

۴

در حریم دیده و دل آمدی دامن کشان

باش تا جان رخت هستی زین میان بیرون کشد

۵

گوهر لعلت دمی صد بار در بحر خیال

غنچه ی اشک جگرگون مرا در خون کشد

۶

آنکه کلکش سحر پردازد در اوراق خیال

صورت لعلش بصد افسانه و افسون کشد

۷

کافر چین گر ببیند صورت احوال من

رخت صورتخانه را از گریه در جیحون کشد

۸

محمل لیلی اگر بر مه رساند روزگار

عاقبت روزی عنانش جانب مجنون کشد

۹

رشتهٔ جان فغانی بگسلد از بند غم

گرنه هر دم آه سردی از دل محزون کشد

تصاویر و صوت

نظرات