بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۰۸

۱

عید است و هرسو جلوه‌گر شوخ دلارای دگر

دارم من خونین‌جگر میل تماشای دگر

۲

چون عقد زلفی بنگرم پیچد دل غم‌پرورم

ترسم که افتد در سرم بیهوده سودای دگر

۳

دارم دل صدپاره‌ای از غمزهٔ خونخواره‌ای

گردم پی نظاره‌ای هردم به مأوای دگر

۴

نبود به صد دام هوس بر آن غزالم دسترس

بی‌خود ز بویش هر نفس افتم به صحرای دگر

۵

چون غنچه از چاک درون جیب و کنارم پر ز خون

او در قبای نیلگون دامن‌کشان جای دگر

۶

تا چند ای پیمان‌شکن قصد من خونین‌کفن

امروز رحمی جان من چون هست فردای دگر

۷

چشمت چو قصد خون کند ناز و جفا افزون کند

مسکین فغانی چون کند یارب تمنای دگر

تصاویر و صوت

دیوان اشعار بابا فغانی شیرازی به کوشش احمد سهیلی خوانساری ۱۳۶۲ - بابافغانی - تصویر ۳۰۳

نظرات