
بابافغانی
شمارهٔ ۳۱
۱
بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا
هنوز آن غرورست کج کلاه مرا
۲
هزار پاره ی الماس از گلم سر زد
اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا
۳
که برفشاند قبا بر من جراحت ناک
که گرد نافه چین ریخت تکیه گاه مرا
۴
فرشته وار زپیش جنازه ام بگذر
بآب خضر بشو نامه ی سیاه مرا
۵
سحرگه از جگر خسته خاست طوفانی
که راه خانه غلط گشت خضر راه مرا
۶
لب تو نام من از لوح زندگانی برد
بهر بهانه قلم زد خط گناه مرا
۷
چه ذره یی تو فغانی که لاف مهر زنی
برو که پایه بلند آمده ست ماه مرا
نظرات
موسی عبداللهی