بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۱

۱

بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا

هنوز آن غرورست کج کلاه مرا

۲

هزار پاره ی الماس از گلم سر زد

اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا

۳

که برفشاند قبا بر من جراحت ناک

که گرد نافه چین ریخت تکیه گاه مرا

۴

فرشته وار زپیش جنازه ام بگذر

بآب خضر بشو نامه ی سیاه مرا

۵

سحرگه از جگر خسته خاست طوفانی

که راه خانه غلط گشت خضر راه مرا

۶

لب تو نام من از لوح زندگانی برد

بهر بهانه قلم زد خط گناه مرا

۷

چه ذره یی تو فغانی که لاف مهر زنی

برو که پایه بلند آمده ست ماه مرا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
موسی عبداللهی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸ - ۱۵:۰۵:۳۹
🔰شرح غزل 31 بابافغانی:«🕊️🌹» بسوی من نظر مهر نیست ماه مرا"تو به سوی من عشق و توجه نداری، ای ماه من" هنوز آن غرورست کج کلاه مرا"هنوز خودبینی درونم باقی است، ای کلاه من" هزار پارهٔ الماس از گلم سر زد"بسیاری از برجستگی‌ها و جلوه‌های من از روی گلم بروز کرده‌اند" اثر هنوز نه پیداست برق آه مرا"اما هنوز اثر آنها ظاهر نشده است، برق افسانهٔ من را" که برفشاند قبا بر من جراحت ناک"که صدمه‌ای ناچیز به من وارد کند و قبایم را برافکند" که گرد نافه چین ریخت تکیه‌گاه مرا"که بوی خوش عطر از نافه‌هایم بر تکیه‌گاهم پخش شود" فرشته وار از جلوی جنازه‌ام عبور کن"مثل یک فرشته از جلوی جنازه‌ام عبور کن" با آب خضر بشو نامهٔ سیاه مرا"با آب پاکیزهٔ خضر تمیز شو، نامهٔ تیره من را بشوی" سحرگه از جگر خسته خاست طوفانی"صبحگاهی از دلم خسته و بی‌حال برخاست مثل یک طوفان" که راه خانه غلط گشت خضر راه مرااینطور که راه بازگشت به خانه را اشتباه گرفتم، همچنانکه خضر راه من را اشتباه گرفت لب تو نام من را از لوح زندگانی بردلبان تو نام من را از صفحهٔ زندگی پاک کرد بهر بهانه قلم زد خط گناه مرابهانه‌ای پیدا کرد و با قلم گناه من را نوشت چه ذره‌ای تو فغانی که لاف مهر زنیچه بهانه‌ای است که تو دربارهٔ عشق تکبر می‌آوری برو که پایهٔ بلند آمده است ماه مرارو، زیرا ماه من به شکوه و بزرگی بلند شده است