بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۱۱

۱

ای مرا هر ذره با مهر تو پیوندی دگر

هر سر مویی به وصلت آرزومندی دگر

۲

بگسل از دام گرفتاری که بر هر ذره اش

از کمند زلف مشگین بسته یی بندی دگر

۳

منکه همچون غنچه دارم با لبت دلبستگی

کی گشاید کارم از لعل شکر خندی دگر

۴

دل گرفتار غم و در دست یکبارش مسوز

از برای محنتش بگذار یکچندی دگر

۵

آرزوی جام لعلت هر نفس بی اختیار

می کشد در موج خیز فتنه خرسندی دگر

۶

چون نهال ناز پرورد قدت صورت ببست

از زلال شیره ی جانها نی قندی دگر

۷

نیست بالاتر ز طاق آن دو ابروی بلند

بر زبان عشقبازان تو سوگندی دگر

۸

از من بدروز، بی سامان تری در روزگار

مادر گیتی ندارد یاد فرزندی دگر

۹

بر نمی گیرد فغانی از رهت روی نیاز

گرچه می‌گیرد ز نازت هر زمان پندی دگر

تصاویر و صوت

نظرات