
بابافغانی
شمارهٔ ۳۲
۱
ساقیا بیدار گردان چشم خوابآلوده را
باده نوش و نقل کن دلهای خونپالوده را
۲
لاله از حد میبرد مستی و گل تر دامنی
خیز و در جام شراب انداز مشک سوده را
۳
گر گناهی نیست در مستی ثوابی نیز نیست
اجر چندانی نباشد کار نافرموده را
۴
کشتی می میبرد از ورطهٔ عقلم برون
ورنه آسان چون روم این راه ناپیموده را؟
۵
آنچه در گنج دو عالم نیست در میخانه هست
تا به خواری ننگری این کهگل فرسوده را
۶
ای صبا بگذر به خاک شوربختان فراق
این نمک بر دل میفشان مردم آسوده را
۷
نامهٔ درد فغانی قابل تحریر نیست
بهر این بیتالعمل ضایع مگردان دوده را
تصاویر و صوت

نظرات