بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۳

۱

آنکه به تیزی زبان نرم کند ادیب را

نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را

۲

نالهٔ مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر

من که بهانه ساختم نغمهٔ عندلیب را

۳

آب حیات کی شود روزی ناکسی چو من

من به هلاک خود خوشم غصه مده رقیب را

۴

عشق چو پنجه زد به جان‌، تیغ رسد به استخوان

هست کشنده درد من‌، نیست گنه طبیب را

۵

کی دل یوسف حزین یار شود به مصر‌یان

بلکه وفای دیگران بند بود غریب را

۶

بعد نماز چون بود وعده به طرف بوستان

دل چه تحمل آورد زمزمهٔ خطیب را

۷

بزم وصال گرم شد خیز فغانی از میان

دانهٔ دل سپند کن جلوه‌گه حبیب را

تصاویر و صوت

نظرات