بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۵۲

۱

چنان تیزست در خون ریختن مژگان خونریزش

که خون دل چکد از دیده ها چون بنگرم تیزش

۲

لبش از عشوهٔ شیرین دهد کام دلم روزی

ولی در غمزه بیدادست چشم فتنه انگیزش

۳

درین باغ کهن چون سبزه ی نو خیزد از خاکم

هنوزم در نظر باشد خیال خط نوخیزش

۴

مگر آگه شد از سوز دل من شمع در گریه

که بس دلسوز می آید سرشک آتش آمیزش

۵

ز شوق لعل میگونت بخون خود بود تشنه

دل بیمار من کز آب حیوانست پرهیزش

۶

فغانی می رود افتان و خیزان در عنان او

که آویزد دل پر خون بفتراک دلاویزش

تصاویر و صوت

نظرات