
بابافغانی
شمارهٔ ۳۵۳
۱
نتوانم که بینم از دورش
آه از شرم چشم مخمورش
۲
نیست در شهر کس که عاشق نیست
چه بلا گشت حسن مشهورش
۳
این چراغ از کدام انجمنست
که جهانی بسوخت از نورش
۴
رفت آن ماه نیم مست برون
چه شبی روز کرد مخمورش
۵
چه بود حالت نظر بازی
که چنین آفتیست منظورش
۶
چکند عطر پیرهن، عاشق
فکر کن زعفران و کافورش
۷
چه دلست این دل فغانی وای
که نه پیداست ماتم و سورش
نظرات