بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۵۷

۱

مردم و خود را زغمهای جهان کردم خلاص

خلق عالم را ز فریاد و فغان کردم خلاص

۲

در غم عشق جوانی می شنیدم پند پیر

خویشتن را از غم پیر و جوان کردم خلاص

۳

خوش زمانی دست داد از عالم مستی مرا

کز دو عالم خویشرا در یکزمان کردم خلاص

۴

بر سر بازار دی می گفتم از سودای عشق

مردمان را از غم سود و زیان کردم خلاص

۵

گفتمش آخر فغانی را ز هجران سوختی

گفت او را از عذاب جاودان کردم خلاص

تصاویر و صوت

نظرات