بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۵۸

۱

عاشقانرا نه گل و باغ و بهارست غرض

همه سهلست همین صحبت یارست غرض

۲

غرض آنست که فارغ شوم از کار جهان

ورنه در گوشه ی میخانه چکارست غرض

۳

جان من بیجهت این تندی و بدخویی چیست

گر نه آزار دل عاشق زارست غرض

۴

آفت دیده ی مردم ز غبارست ولی

دیده را از سر کوی تو غبارست غرض

۵

هوس دیدن گل نیست فغانی ما را

زین چمن جلوه ی آن لاله غدارست غرض

تصاویر و صوت

نظرات