
بابافغانی
شمارهٔ ۳۶۴
۱
مرا که تیره شد از کثرت گناه چراغ
چه سود آنکه درآرم بپیشگاه چراغ
۲
خراب کوی مغانم که نیمشب چو روم
مهی ز هر طرف آرد به پیش راه چراغ
۳
درآ بمیکده و اعتقاد روشن کن
که می برند از آنجا بخانقاه چراغ
۴
چرا چو گلخنیان دل بخاک تیره نهی
ترا که خانه سپهرت و مهر و ماه چراغ
۵
شنیده ام که ز همت به آفتاب رسید
بسوز این دل و برکن ز برق آه چراغ
۶
بصدق دل چو درآیی بوادی ایمن
یقین که سرزند از هر بن گیاه چراغ
۷
فروغ کوکب طالع کنون شود پیدا
که برفروخت فغانی ببزم شاه چراغ
نظرات