بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۷

۱

نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را

چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را

۲

زبانم لال بادا تا نگویم از که می‌نالم

که باشم من که بدنامی رسانم نیک‌نامان را

۳

شدی خندان و بیرون آمدی ابرو ترش کرده

عجایب چاشنی‌ها می‌رسانی تلخ‌کامان را

۴

عنان کج کرده مست از هر طرف پیش آمدم شوخی

نمی‌دانم چه انگیزه‌ست باز این کج‌خرامان را

۵

جمالت هست روزافزون وفا هم بر کمال خود

که هر چیزی به جای خود نکو باشد تمامان را

۶

اگر این چاشنی در کار دارد آن لب میگون

سخن چون بگذرد در بزم آن شیرین‌کلامان را

۷

فغانی از کجا و حالت مستانه در بزمت

به آهی گرم دارد حالیا خیل غلامان را

تصاویر و صوت

نظرات