
بابافغانی
شمارهٔ ۳۷۸
۱
چند گردیم درین دیر کهن پیر شدیم
آنقدر بیهده گشتیم که دلگیر شدیم
۲
کس ندیدیم که تلخی نشنیدیم ازو
گرچه با پیر و جوان چون شکر و شیر شدیم
۳
هر کجا دیده ی امید گشودیم بصدق
بیشتر از همه آنجا هدف تیر شدیم
۴
تا کی از همدمی خلق توان دید جفا
بگسلیم از همه پیوند نه زنجیر شدیم
۵
اثرش آتش دل بود و ثمر قطره ی اشک
آنکه عمری ز پی لعبت کشمیر شدیم
۶
این چه دامست و چه صیاد که با شیردلان
بهوا داری آن سلسله نخجیر شدیم
۷
راه اگر راست فغانی و اگر نقش خطاست
همچنان بر اثر خامه ی تقدیر شدیم
تصاویر و صوت

نظرات