
بابافغانی
شمارهٔ ۳۸۳
۱
خوش آن حالت که در روی گلی نظاره میکردم
زبویش میشدم مست و گریبان پاره میکردم
۲
ز خود میرفتم و میسوختم در آتش غیرت
چو با دل گفتوگوی آن پریرخساره میکردم
۳
من این زخم ملامت بر جبین خویش میدیدم
چو در اول نظر بر تیغ آن خونخواره میکردم
۴
جدا از آن ترک عاشقکش چنان تنگ آمدم از خود
که گر بودی به دستم قتل خود صد باره میکردم
۵
طبیبان چارهٔ درد دل عاشق نمیدانند
نهانی درد خود را ورنه من هم چاره میکردم
۶
فغانی چند گویی حال خود با آن شه خوبان
به ناچاری بر آن رخسارهاش نظاره میکردم
نظرات