
بابافغانی
شمارهٔ ۳۸۷
۱
بیتو شامی که چراغ طرب افروخته ام
یاد از شمع رخت کرده ام و سوخته ام
۲
چاک خواهد شدن آخر دل من همچو انار
زین همه قطره ی خون کز غمت اندوخته ام
۳
نتواند نفسی بود دلم بی غم عشق
چه توان کرد چنین هم خودش آموخته ام
۴
نه ز خوابست دمی گر نگشایم دیده
بی رخ خوب تو از غیر نظر دوخته ام
۵
در شب هجر مکش آه فغانی بسرم
که من دلشده از آتش خود سوخته ام
نظرات