بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۹۰

۱

مرا که دل نگذارد که بیتو آب خورم

مراد چیست که در وقت گل شراب خورم

۲

بطالعی گه ندارم چه آرزوست مرا

که روز وصل می از جام آفتاب خورم

۳

باین هوس که تو داری هوای صحبت من

بسی نشینم و خون از دل کباب خورم

۴

من از نظاره خراب و دهد رقیب شراب

چو بی محل دهد این باده خون ناب خورم

۵

ز دست غیر فغانی چرا خورم آبی

که چون رود بگلویم هزار تاب خورم

تصاویر و صوت

نظرات