بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۹۱

۱

هرگز به وصلت ای گل رعنا نمی رسم

جایی رسیده یی که من آنجا نمی رسم

۲

خارم که دورم از شرف دستبوس گل

گردم که سالها به ته پا نمی رسم

۳

بی آبیم بکشت و کسی خضر ره نشد

جان دادم و بجای مسیحا نمی رسم

۴

با هر که دم زدم جگرم پاره می کند

هرگز بهمدمی من شیدا نمی رسم

۵

صد نخل آرزو ز دلم سر زند و لیک

هرگز بمنتهای تمنا نمی رسم

۶

بهر تو داغ داغم و مرهم نمی نهی

درد تو دارم و به مداوا نمی رسم

۷

همچون فغانیم نفسی مانده است و بس

دریاب امشبم که به فردا نمی رسم

تصاویر و صوت

نظرات