
بابافغانی
شمارهٔ ۳۹۲
۱
شب آمد هرکسی را روی در کاشانهای یابم
من، دیوانه گردم تا کجا ویرانهای یابم
۲
منم آن ناتوان موری که نتوانم کشید آخر
به صد سرگشتی از خرمنت گردانهای یابم
۳
شب هجران که آید بر سرم از بهر دلسوزی
هم از گرد چراغ خود مگر پروانهای یابم
۴
دمی کز شوق آن لبهای میگون گریهام آید
لبالب سازم از خونابه گر پیمانهای یابم
۵
فغانی از رفیقان روی گردان شد مگر او را
به کوی دلبری یا گوشه میخانهای یابم
نظرات