بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۹۸

۱

تا بکی در کنج خلوت گرد بیحاصل خوریم

خیز تا این سجده ها در سایه سروی بریم

۲

در دل اینست کان ساعت که محرمتر شدیم

تا نگه کردیم پنداری که بیرون دریم

۳

در حقیقت رند و زاهد هر دو نزدیک همند

مشکلست اینجا تفاوت بلکه از یک جوهریم

۴

صحبت زاهد خوشست اما گلستان دلکشست

چند در یک خانه بنشینیم و درهم بنگریم

۵

ذره بر افلاک رفت و ما بخاک افتاده خوار

با چنین مهر و وفا از ذره یی ناقصتریم

۶

عارفی باید که سر عشق دریابد تمام

فهم ما دورست ازین معنی که رند و ابتریم

۷

مجلس عشقست کوته کن فغانی درد دل

این حرارت جای دیگر بر که ما خود اخگریم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار بابا فغانی شیرازی به کوشش احمد سهیلی خوانساری ۱۳۶۲ - بابافغانی - تصویر ۳۵۲

نظرات