بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴

۱

به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را

چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را

۲

بنما رخ و هماندان که نماند کس به عالم

چه کسیم ما که باشد عدم و وجود ما را

۳

به نوید آب حیوان دل مرده بازمانَد

تو ز عمر و حسن برخور که هوس غنود ما را

۴

مشکن عیار عاشق به قیاس فهم دشمن

بدو نیک ما چه داند که نیازمود ما را

۵

به نظارهٔ تو دود از دل عاشقان برآمد

چو سپند سوخت اکنون چه غم از حسود ما را

۶

سر فتنه داشت امشب خود ما رقیب و رندی

به شراب و ساقی کس طمعی نبود ما را

۷

چو نوای نی فغانی دم جان گداز دارد

که در آتش محبت فگند چو عود ما را

تصاویر و صوت

نظرات