
بابافغانی
شمارهٔ ۴۰
۱
ای بر دلم ز وعدهٔ خام تو داغها
شبها در انتظار تو سوزم چراغها
۲
بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند
چون برگهای لاله بر اطراف باغها
۳
عیشت مدام باد که مستان بزم تو
دارند از آب خضر لبالب ایاغها
۴
یارب ز جیب دامن پیراهن که بود
این بوی خوش که ساخت معطر دماغها
۵
از شوق آهوی تو فغانی بدیده رفت
چندانکه یافتند نشانش به راغها
نظرات