بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۰۱

۱

رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم

داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم

۲

بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم

از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم

۳

گسترده دام همت بر وعده ی همایی

در شاهراه امید بس انتظار بردیم

۴

از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره

بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم

۵

شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را

چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم

۶

قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد

چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم

۷

دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون

آن دم که در فراقی نام بهار بردیم

۸

با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست

زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم

۹

هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را

دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم

تصاویر و صوت

نظرات