
بابافغانی
شمارهٔ ۴۰۲
۱
مست گشتم سر ز قید هوشیاران میبرم
رخت خویش از پهلوی پرهیزگاران میبرم
۲
چون شفق بربسته رخت خونفشان از طرف خاک
خیمهٔ همت بر اوج کوهساران میبرم
۳
مرغ شبخیزم به گلگشت گلستان میروم
باد نوروزم پیام نوبهاران میبرم
۴
میروم زین بزم و یاد دلنوازان میکنم
میروم زین باغ و گلبانگ هزاران میبرم
۵
پارسایان را غم دُردیکشان عشق نیست
التجا در بزمگاه میگساران میبرم
۶
تا بناگوش چو سیم و عارض چون لاله هست
دانهٔ دل سوی زرین گوشواران میبرم
۷
هر سبکرو کی تواند گشت با من همشکار
من که صید از دامگاه تاجداران میبرم
۸
از دل گرم فغانی مینویسم چند حرف
تحفههای جانگداز از بهر یاران میبرم
تصاویر و صوت

نظرات