بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۱۰

۱

خوش آن مستی که چون بر آستان او جبین مالم

گهی خاک رهش بوسم گهی رخ بر زمین مالم

۲

درون پردرد و لب پرخنده این حالت بدان ماند

که خون دل خورم پنهان و لب بر انگبین مالم

۳

مسلمانی تو هم، ای تندخو رحمی نما تا کی

رخ از بهر شفاعت در ره مردان دین مالم

۴

برای آنکه در دل تازه ماند زخم پیکانش

ز شوق بوی زلفش بر جراحت مشک چین مالم

۵

ز طرف کوی او از پای ننشینم مگر آن دم

که بر پای سگانش دیدهٔ مردم‌نشین مالم

۶

شدم فرسوده از درد و هنوزم این هوس در سر

که دست نازک آن گل بگیرم بر جبین مالم

۷

اگر زان شاخ گل صد خار در چشمم خلد خوش‌تر

که در بستان روم رخ بر نهال یاسمین مالم

۸

خیال گوهر لعلت کشم در رشتهٔ فکرت

که بهر روشنی در چشم عقل خرده‌بین مالم

۹

خیالست اینکه می‌گوید فغانی از سر مستی

که چشم خون‌فشان بر دامن آن نازنین مالم

تصاویر و صوت

نظرات