
بابافغانی
شمارهٔ ۴۳۰
۱
هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم
آرزوی دیدن رویت بدل افزون کنم
۲
چون خیال صورت خوب تو آرم در نظر
از تحیر آفرین بر خامه ی بیچون کنم
۳
سر ز طاعت بر ندارم گر بعمر خود دمی
سجده یی در سایه آن قامت موزون کنم
۴
من که دارم صد نوا از ناله ی شبگیر خود
گوش کی بر ارغنون بزم افلاطون کنم
۵
گر مرا صد غم بود در دل، چو بینم روی تو
برکشم آهی و غمها را ز دل بیرون کنم
۶
در سخن هر دم چو شمعم سوز دل روشن نشد
در نمیگیرد چراغم تا بکی افسون کنم
۷
کاش پرسد غنچهٔ لعل تو از من نکتهای
تا به تقریب سخن شرح دل پرخون کنم
۸
خواب شد بر دیدهٔ شبزندهدار من حرام
بس که شبها ناله از بیمهری گردون کنم
۹
بیت احزان فغانی کی شود بزم طرب
چند در هر گوشه فریاد از دل محزون کنم
نظرات