بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۳۱

۱

کی بود ای گل که تنگت در دل شیدا کشم

چند ناز سرو و جور غنچهٔ رعنا کشم

۲

بی‌گل روی تو در خلوت‌سرای چشم و دل

خوش نباشد گر هزاران صورت زیبا کشم

۳

می‌کشم دامن ز گرد راهت از غیرت ولی

گر دهد دستم روان در دیدهٔ بینا کشم

۴

چند دور از چشمهٔ نوش تو از درد فراق

سر نهم در آب شور دیده و دریا کشم

۵

مانده‌ام در دشت حرمان و ز دست روزگار

آنقدر فرصت نمی‌یابم که خار از پا کشم

۶

تنگ شد بر من فضای شهر از آن مشکین‌غزال

دست همت بعد ازین در دامن صحرا کشم

۷

چون فغانی از دل سوزان و چشم اشکبار

شعله از دریا برآرم لاله از خارا کشم

تصاویر و صوت

نظرات