بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۳۲

۱

مدام از آتشی آشفته حالم

فغان کز اختر بد در وبالم

۲

سخن نشنیدم و عاشق شدم وای

که خواهد داد گردون گوشمالم

۳

چنان از همدمانم دل گرفتست

که از خود نیز می گیرد ملالم

۴

سبو بردار و صحبت برطرف کن

کنون کز باده خالی شد سفالم

۵

وصالش خواستم پیدا شد از دور

بحاجت می رسم خوبست فالم

۶

چنان برگشتم از عشقش فغانی

که غیر از او نگنجد در خیالم

تصاویر و صوت

نظرات