
بابافغانی
شمارهٔ ۴۳۵
۱
بیخود شدم ز آمدنت باده چون کشم
کامی از آن عذار و لب ساده چون کشم
۲
جانی که در ریاضت حاجت تمام سوخت
پیش تو ای مراد خدا داده چون کشم
۳
من عاشقم که باد مرا عیش خوش حرام
می با شکر لبان پریزاده چون کشم
۴
من در خور ملامت و در دم تو باده نوش
جامی که بهر من نشد آماده چون کشم
۵
نخل مرا نه از گل مقصود بسته اند
بوی مراد از آن قد آزاده چون کشم
۶
اکنون که گردنم چو فغانی ببندتست
بار سبو و منت سجاده چون کشم
نظرات