
بابافغانی
شمارهٔ ۴۳۹
۱
شبی که در نظر آن طره ی خمیده کشم
هزار بار بجان بوسم و بدیده کشم
۲
مرا که غنچه ی وصل از دعای صبح شکفت
چگونه منت گلهای نو دمیده کشم
۳
نیافت خاطرم آرام تا ز بوی گلی
درین چمن نفسی چند آرمیده کشم
۴
مرا که میچکد از دیده خون دل بچه رو
ز دست ساقی گلرخ می چکیده کشم
۵
نچیده از چمن وصل غیر خار و هنوز
هزار درد دل از هر گل نچیده کشم
۶
جریده می روم این راهرا و نزدیکست
که خط نسخ بمضمون این جریده کشم
۷
بجز دهان تو کز هیچ، آفریده خدا
عجب که سرزنش از هیچ آفریده کشم
۸
دلم رمیده فغانی کجاست همنفسی
که ناله یی بمراد دل رمیده کشم
نظرات