بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۴۲

۱

ترا گزیده برای گزند خویشتنم

هلاک میطلبم نه بیند خویشتنم

۲

گل مراد ز نخل تو آنقدر چیدم

که شرمسار ز بخت بلند خویشتنم

۳

تو گرم گشته و من دل نهاده بر آتش

چه حالتست که هم خودسپند خویشتنم

۴

ز عیش تلخ خودم خنده آید ای دشمن

کند هلاک همین زهر خند خویشتنم

۵

گرم مراد نبخشی مراد خاطر تست

نه بر مراد دل دردمند خویشتنم

۶

بعشق اگرچه همه عمر پند خود دام

کفایتی نشد آخر ز پند خویشتنم

۷

نه صید لاغر یارم فغانی از چه سبب

بدست زور کشد در کمند خویشتنم

تصاویر و صوت

نظرات