
بابافغانی
شمارهٔ ۴۴۸
۱
نمودی روی گرم خویش و عاشق ساختی بازم
چه کردی شمع من، در آتشی انداختی بازم
۲
چه جولان بود یارب این که از پیشم چو بگذشتی
به کینم گرم کردی رخش و بر سر تاختی بازم
۳
دو روزی برده بودی از بلا و آفتم بیرون
به یک بازی آن شوخ بلا درباختی بازم
۴
پی سوز رقیبان گرم کردی مهر خود با من
به شوخی در تنور دیگران انداختی بازم
۵
چنان از حال خویشم بردی ای بیگانهوَش بیرون
که در خیل اسیران دیدی و نشناختی بازم
۶
غبار من ز میدان بلا یک ذره ننشیند
به جولان رفتی ای ترک و علم افراختی بازم
۷
فغانی رسته بودم چندگاه از طعن بدگویان
درین سودا درآوردی و رسوا ساختی بازم
تصاویر و صوت

نظرات