بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۵

۱

آه که‌امشب دیده‌ام خوابی که می‌سوزد مرا

خورده‌ام جایی می نابی که می‌سوزد مرا

۲

می‌تپد در خون دل بی‌صبر و یادم می‌دهد

هردم از گلگشت مهتابی که می‌سوزد مرا

۳

صحبت گرمی که دارد سر‌گرانم همچو شمع

دیده‌ام ز‌آن ترکْ آدابی‌، که می‌سوزد مرا

۴

آه از آن جادو که چون می‌آورد لب در فسون

نکته‌ای می‌گوید از بابی که می‌سوزد مرا

۵

تشنه بودم بر لب آب و نخوردم جرعه‌ای

دارم اکنون در جگر تابی که می‌سوزد مرا

۶

از کجا برخاستی امروز سرو من که باز

دارد آن روی چو گل آبی که می‌سوزد مرا

۷

در نماز عاشقی شب‌ها فغانی تا به روز

حالتی دارد به محرابی که می‌سوزد مرا

تصاویر و صوت

دیوان اشعار بابا فغانی شیرازی به کوشش احمد سهیلی خوانساری ۱۳۶۲ - بابافغانی - تصویر ۱۳۵

نظرات