بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۴۵۳

۱

چه باشد عاشقی خود را به غم‌ها مبتلا کردن

به صد خون جگر بیگانه‌ای را آشنا کردن

۲

چه حاصل زین همه افسانهٔ مهر و وفا یارب

چو نتوان در دل سنگین او یک ذره جا کردن

۳

ز گرد راه خوبان می‌فشاندم دامن تقوی

چه دانستم که روزی خواهم آن را توتیا کردن

۴

اگر صد سال افتم چون گدایان بر سر راهش

هم آن دشنام خواهد داد و من خواهم دعا کردن

۵

من و دردی به روی درد و داغی بر سر داغی

که بی‌دردی بود در عشق تدبیر دوا کردن

۶

به جای قطره گوهر در کنارم ریختی دیده

اگر ممکن شدی از گریه تغییر قضا کردن

۷

فغانی کمترین بازی‌ست در عشق نکورویان

جفا از بی‌وفایان دیدن و نامش وفا کردن

تصاویر و صوت

نظرات