
بابافغانی
شمارهٔ ۴۶۱
۱
ای ز جان شیرین تر آغاز ترش رویی مکن
با چنان روی نکو بنیاد بد خوبی مکن
۲
ما به آب دیده و خون دلت پرورده ایم
سرمکش ای شاخ گل از ما و خودرویی مکن
۳
چون نمی جویی دلم را کز جفا آزرده یی
سرو من جان دگر اظهار دلجویی مکن
۴
یا رب از روی نکو هرگز نبیند روی نیک
آنکه می گوید که با عشاق نیکویی مکن
۵
بارها گفتی دلت را از جدایی خون کنم
جان من این را مگو باری چو می گویی مکن
۶
در نمی گیرد فغانی با سیه چشمان فسون
پیش این شوخان سحرانگیز جادویی مکن
نظرات