
بابافغانی
شمارهٔ ۴۷
۱
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما
چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما
۲
ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون
به قرنها نتوان یافتن قرینهٔ ما
۳
شکست گرمی بازار گنبد مینا
چو آفتاب تو پیدا شد از مدینهٔ ما
۴
تو دور میروی از راه ورنه نزدیکست
رهی به سوی تو باز از شکاف سینهٔ ما
۵
ز حال خویش نگردد چنانکه نقش نگین
در آب و آتش اگر افگنی سفینهٔ ما
۶
چه جای جام جم اکنون که عشق شد ساقی
زلال خضر بود جرعهٔ کمینهٔ ما
۷
تو دوست باش فغانی و بد مگردان دل
ببند خلق جهان، گو کمر به کینهٔ ما
نظرات