
بابافغانی
شمارهٔ ۴۷۵
۱
گردم بهوا رفت چه گلگون فرسست این
خون می کند و می رود آیا چه کسست این
۲
بر دیده ی ما منتظران رخش مکن گرم
آهسته رو ای ترک نه رود ارسست این
۳
هر صبح فروزان تری از آه اسیران
برخور که هنوز از دل ما یکنفسست این
۴
نالان دل من نغمه ی داود نداند
آزاد کنیدش که نه مرغ قفسست این
۵
بر جام مراد دگران چشم چه داری
همت طلب ایدل همه را دسترسست این
۶
هر مرغ درین باغ گلی دید و بهاری
ماییم و خزان کز دگران باز پسست این
۷
در خرمن خود بهر گلی بر زدی آتش
می سوز چه تدبیر فغانی هوسست این
نظرات