
بابافغانی
شمارهٔ ۴۸
۱
زهی سرسبزی از سرو بلندت تاج شاهی را
فروغ از لمعه ی مهر رخت شمع الهی را
۲
زشوق لاله ی روی تو دارم آتشی در دل
که تا روز جزا داغش نیندازد سیاهی را
۳
خط سبزت بخون عاشقان محضر نوشت آخر
دل آشفته هم میداد اول این گواهی را
۴
چه شد وه کز فغان و گریه هرگز نیست آرامم
قراری هست آخر بکرمانی مرغ و ماهی را
۵
سحرگه چون غم روز جدایی در دلم افتد
بآه سرد بنشانم چراغ صبحگاهی را
۶
رخ زرد مرا اشک جگرگون تازه میدارد
سرشک ارغوانی گل بود رخسار کاهی را
۷
چه عذر مقدمت خواهد فغانی چون شوی حاضر
که بندد حیرت حسنت زبان عذرخواهی را
نظرات