
بابافغانی
شمارهٔ ۴۸۱
۱
فصل خزان گذشت و رخ زرد من همان
بلبل ز ناله ماند و دم سرد من همان
۲
رنگ از رخ چمن شد و برگ درخت ریخت
وین داغ کهنه بر دل پر درد من همان
۳
گشتم غبار و رفتم ازین خاکدان برون
باشد براه او اثر گرد من همان
۴
نتوان بصد چراغ دلی در زمانه یافت
بر اوج دلبری مه شبگرد من همان
۵
نقش مراد خویش فغانی نیافتم
ماندست با فلک بعقب نردمن همان
نظرات