
بابافغانی
شمارهٔ ۴۹۸
۱
منت که باز شد گرهی از جبین تو
حرفی شنیدم از لب چون انگبین تو
۲
از یک اشاره می کشی و زنده می کنی
صد آفرین بغمزه ی سحرآفرین تو
۳
ای باغبان که نخل گلت بر مراد باد
از دور چند غصه خورد خوشه چین تو
۴
میکش بهر کرشمه که دانی ترا چه غم
شکر خدا که نیست کسی در کمین تو
۵
با هر که دم زدی سخنت زود در گرفت
آه ای شکر لب از نفس آتشین تو
۶
شاهان نهاده پیش لبت مهر بر دهان
زان اسم اعظمی که بود بر نگین تو
۷
آهی زدی چنانکه فغانی هلاک شد
فریاد از دل تو و آه حزین تو
نظرات