بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۵

۱

تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را

تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را

۲

کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعه‌ای

چاشنیی که می‌دهد می ز لبت پیاله را

۳

پیش تو سرو و لاله را جلوهٔ نازکی رسد

خیز و به عشوه حلقه کن بر گل تر کلاله را

۴

هر قدمی که می‌نهی روز شکار بر زمین

سرمهٔ ناز می‌کشد گرد رهت غزاله را

۵

تا ز خط بنفشه‌گون فتنهٔ انجمن شدی

ماه دوهفته گرد رخ دایره بست هاله را

۶

بس که چو ابر در چمن شب همه شب گریستم

بر گل و سبزه صبحدم جلوه گریست ژاله را

۷

خون هزار بی‌زبان در دل و دیده شد گره

غنچه بدین شکفتگی گو مگشا رساله را

۸

مرغ چمن به عشوه دل کرده به خون خود سجل

گل به کرشمهٔ نهان شُسته عیان قباله را

۹

بر شکنی چو بنگری سوز فغانی حزین

آه اگر امتحان کند در پِیَت آه و ناله را

تصاویر و صوت

نظرات