
بابافغانی
شمارهٔ ۵۰۷
۱
خوش آن حالت که بگشایی ز خواب سرخوشی دیده
نگاهی سوی مشتاقان کنی از دیده دزدیده
۲
نچیدم از هزاران گل یکی از گلشن حسنت
دلی پر خار دارم ز آن همه گلهای ناچیده
۳
مکن منعم که آشوب دلست و آفت دیده
لب میگون و چشم خوابناک و موی ژولیده
۴
ز بس خاری که در پایم شکست از رهگذار دل
قدم در گلشن کویت نهم پرسیده پرسیده
۵
چه رنجاند مرا هر دم رقیبی بر سر کویت
ازین در تا به کی بیرون روم رنجیده رنجیده
۶
فغانی کشتهٔ چشم خطاپوشت که از مردم
به مستی دیده صد جرم و خطا وز لطف پوشیده
نظرات