بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۵۰۸

۱

رسید از سفر آن ماه و چهره تاب گرفته

چو برگ لاله رخش رنگ آفتاب گرفته

۲

عرق روان ز بناگوش چون گلش بگریبان

چنانکه پیرهنش نکهت گلاب گرفته

۳

ز راه بادیه سرسبز و خرم آمده گویی

که سر و قامتش از دست خضر آب گرفته

۴

خوش آنکه یار سفر کرده آمدست بشبگیر

هنوز بند قبا وا نکرده خواب گرفته

۵

پیاده گشته ز اسپ و خرام کرده بگلشن

فگنده برگ ره و ساغر شراب گرفته

۶

ببین که رنگ عذار و طراوت گل رویش

چگونه تابش خورشید بی نقاب گرفته

۷

دم نظاره ی آن ماه نو رسیده فغانی

فشانده اشک چو گلنار و سیم ناب گرفته

تصاویر و صوت

نظرات