
بابافغانی
شمارهٔ ۵۰۹
۱
عمریست کز سر ما میل مراد رفته
شادی و کامرانی ما را زیاد رفته
۲
از برق نا امیدی آتش بجان فتاده
وز آه نا مرادی هستی بباد رفته
۳
در غنچه ی دل ما رنگ بهی نمانده
وز کار بسته ی ما بوی گشاد رفته
۴
عشقست و صد ملامت گفتن چه سود ما را
کاین بر صلاح مانده وان بر فساد رفته
۵
در عاشقی و مستی گشتم چنانکه از من
بر آسمان فرشته بی اعتقاد رفته
۶
روز و شب از غم دل این چشم خونفشانرا
اشک از بیاض ریزان نور از سواد رفته
۷
گردون اگر نبخشد کام دلت فغانی
غمگین مشو که از وی این اعتماد رفته
نظرات