بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۵۲۸

۱

ای برده دل از دلبران حسنت ز روی دلبری

هر گوشه سرگردان تو، صد آفتاب خاوری

۲

چون از قبای نیلگون نخل قدت آید برون

یوسف کشد در خاک و خون پیراهن نیلوفری

۳

گیرم که صد افسون کنم سوز سخن افزون کنم

وصف جمالت چون کنم کز برگ گل نازک‌تری

۴

رخساره گلگون ساختی مستانه بیرون تاختی

صد ملک دل پرداختی فریاد ازین غارتگری

۵

هر جا که باشی در گذر وز سوز دل‌ها بی‌خبر

آهی برآریم از جگر تا غافل از ما نگذری

۶

مه پاسبان کوی تو مهر از شرف هندوی تو

جان‌ها سپند روی تو یا رب چه نیکو اختری

۷

رنگ قضا آمیخته حسن و ملاحت ریخته

ناز و بلا انگیخته در صورت حور و پری

۸

ای رفته بی صبر و سکون ناگه به کوی او درون

عشقت گدا آرد برون گر پادشاه کشوری

۹

خو کن فغانی در قفس بشکن پر و بال هوس

تا کی چو بلبل هر نفس نالان به باغ دیگری

تصاویر و صوت

نظرات