
بابافغانی
شمارهٔ ۵۳
۱
خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را
ساغر آفتاب ده تشنه ی جام خویش را
۲
خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ
کرده بلای عقل و دین دانه و دام خویش را
۳
وه چه نبات نور سست آن خط سبز کز صفا
بر لب آب زندگی کرده مقام خویش را
۴
تا چو مه دو هفته ات بر لب بام دیده ام
سجده ی شکر می کنم اختر بام خویش را
۵
سنگ جفا چه می زنی بر دگران ز نازکی
بر سر ما حواله کن رحمت عام خویش را
۶
ایکه مدام می کشی می بخیال لعل او
شاد نشین و شکر گو عیش مدام خویش را
۷
سوزدم اگر کسی دگر عرض سلام من کند
رخ بنما که خود کنم عرض سلام خویش را
۸
می گذری و می کنی ناز و عتاب زیر لب
بهر خدا نهان مکن لطف کلام خویش را
۹
بیتو فغانی حزین کرد مزید آه دل
ناله ی صبحگاهی و گریه ی شام خویش را
تصاویر و صوت

نظرات