
بابافغانی
شمارهٔ ۵۳۶
۱
ای حدیثت شکر ناب چه شیرینسخنی
که به شیرینی گفتار شکر میشکنی
۲
می.توان دید ز لطف بدنت جوهر جان
جان من باد فدای تو چه نازکبدنی
۳
چاک زد پیرهن از رشک قبای تو چو گل
هر سهیقد که علم بود به گل پیرهنی
۴
جان من یک نفس از ذکر لبت غافل نیست
هم تویی واقف این حال که در جان منی
۵
میشوی یار رقیبان جفاکار مدام
فتنه در انجمن اهل وفا میفگنی
۶
میکشد غصه هجرم چه دهی مژده وصل
این بشارت به کسی ده که بود زیستنی
۷
آه جانسوز، فغانی ز دل گرم مکش
دم نگه دار که بر جان خود آتش نزنی
نظرات