بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۵۴

۱

در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا

نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا

۲

فلک ای کاش بردارد ز روی کارها پرده

که نقد زاهدان و جنس میخواران شود پیدا

۳

ز سیل فتنه چون در ورطه افتد زورق هستی

در آن طوفان سرانجام سبکباران شود پیدا

۴

هوای ذره پروردن ندارد آفتاب من

که استعداد هر یک زین هواداران شود پیدا

۵

اگر معشوق نگشاید گره از گوشهٔ ابرو

هزاران عقده در کار گرفتاران شود پیدا

۶

به دور چشم مستت باده می‌نوشند و می‌ترسم

که ناگه فتنه‌ای در بزم میخواران شود پیدا

۷

شراب لعل در جامست و من در سجده سهوست این

گذارم گر عذار لاله‌رخساران شود پیدا

۸

فغانی باده پنهان خور که حق از غایت رحمت

نمی‌خواهد که کردار گنه‌کاران شود پیدا

تصاویر و صوت

نظرات