بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۵۴۴

۱

تا نباشد دولتی روی تو چون بیند کسی

چشمهٔ حیوان کجا بی‌رهنمون بیند کسی

۲

گو بگیرد بر سرم چون کاسهٔ مجنون شکن

گر به دستم بی‌تو جام لاله‌گون بیند کسی

۳

در گمان افتد که آیا کوهکن چون زنده شد

گر چنین آشفته‌ام در بیستون بیند کسی

۴

کی توانم دیدن آن آیینه در دست رقیب

دیدهٔ خود را به دست غیر چون بیند کسی

۵

دور از آن گل رفتم از پای درخت ارغوان

چند خود را در میان خاک و خون بیند کسی

۶

دور نبود از جفاهای تو و طعن رقیب

گر فغانی را به زنجیر جنون بیند کسی

تصاویر و صوت

نظرات